قرن هجدهم و نوزدهم، قرن ظهور ملتها و ملیتهای جدید بود و هر روز نظارگیان شاهد زایش کشوری جدید و راحةالحلقوم در چهار گوشه جهان بودند. (کشورهای راحةالحلقوم، کشورهای کوچک و ضعیف در برابر استعمارگران بزرگ چون آمریکا هستند، اینها در پی تجزیه کشورهای وسیع و حمایت از قومیتهای خائن در این کشورها میباشند. جالب است آمریکا که کشوری حدیثالعهد است در طول جنگهای داخلیاش در نیمه اول دهه 1860 در برابر ایالتهای جنوبی که خواهان استقلال بودند تمام قد ایستاد و 600 هزار نفر را به خون کشید اما یک وجب از خاکش را از دست نداد. حال چنین آمریکایی به جانبداری از اقوام تجزیهطلب وطنفروش در اطراف و اکناف عالم میپردازد).
به هر تقدیر در اواخر قرن بیستم و نیز اوایل قرن بیست و یکم اوضاع فوق الذکر عوض شد. در وضع جدید، بهجای تشکیل کشورها، تشکیل اتحادیهها و کمرنگ شدن مرزهای ملی ظاهر گشت، شاهد این مسأله را در تشکیل اتحادیه اروپا و نیز اتحادیه جنوب شرق آسیا و اتحادیه آفریقا مشاهده مینماییم. این اتحادیهها بدین دلیل شکل گرفتهاند که دولتها متوجه شدهاند که ضرورت حکم میکند که با برقراری اتحاد با یکدیگر نقش مؤثرتری در جهان جدید بازی کنند.
این ضرورت امروز فرا روی ما نیز وجود دارد ایران امروز برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت جهانی احتیاج دارد وسعت و جمعیت بیشتری داشته باشد (وسعت امروز ایران اگر چه زیاد است ولی ایران برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت بزرگ به جمعیت و وسعت بیشتری نیازمند است که اگر با افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان یکی شود از نظر وسعت دهمین و از نظر جمعیت یازدهمین کشور بزرگ جهان خواهد شد) افغانستان، تاجیکستان و آذربایجان، سه کشور عزیزی که در گذشته ای نه چندان دور پاره تن ایران زمین بودند، نیز برای اینکه بتوانند از وضعیت نه چندان مطلوب فعلی که دارند، بهدر آیند راهی بهتر از اتحاد با ایران ندارند. این اتحاد و تشکیل کشور واحد، قطعاً قدرت تأثیرگزاری در مناسبات جهانی را برای هر چهار کشور ایران، افغانستان، تاجیکستان و آذربایجان به شدت افزایش میدهد؛ علاوه بر این که افغانستان، تاجیکستان و آذربایجان را از انزوا و حاشیهنشینی کنونی که ناشی از راه نداشتن به دریاهای آزاد است رهایی میدهد. البته از این رهگذر این سه کشور خواهند توانست از درآمدها و ثروتهای ایران و نیز از پیشرفتهای فنی و صنعتی و دانشگاهی ایران نیز بهرهامند شوند.
البته در این مسیر مشکلات و سنگلاخهایی نیز وجود دارد که یک مورد آن مربوط به افغانستان و تاجیکستان است که آن مسأله مذهب است؛ مذهب ایران و آذربایجان تشیع دوازده امامی است و مذهب این دو کشور تسنن. گرچه تعداد شیعیان، چه شیعه دوازده امامی در افغانستان و چه شیعه اسماعیلی در تاجیکستان پرشمار هستند، اما اکثریت در این کشورها با اهلسنت است لیکن باید توجه داشت که وضعیت مذهبی اهلسنت در تاجیکستان و افغانستان در شرایط کنونی، شبیه وضعیت مذهبی ایران در زمان پیش از صفویان است که میتوان آن را «تسنن دوازده امامی» برشمرد زیرا آنها در عین سنی بودن ارادت خاصی به تمام دوازده امام شیعه نیز دارند که نمونه بارز آن در شهر مزارشریف شاهدیم که بسیاری از اهلسنت افغانستان معتقدند آنجا آرامگاه حضرت علی است و به همین دلیل به شدت بدان عشق میورزند و در تاجیکستان نیز وضع تقریبا بر همین منوال است؛ البته آنها میتوانند سنتهای دینی خاص خود را آزادانه داشته باشند و فقط در سیاست خارجی و دفاعی و واحد پولی تابع حکومت مرکزی باشند.
اما مشکل در خصوص آذربایجان مسأله زبان است که زبان ترکی آذری، زبان آنان است، زبانی که در ایران هم گویشوران اندک شماری ندارد، اما آنها نیز میتوانند ضمن نگه داشت زبان و فرهنگ خاص خودشان، همانند افغانستان و تاجیکستان، تنها در سیاست خارجی و دفاعی و واحد پولی، تابع حکومت مرکزی باشند.
شاید سرآغاز این راه، مشکلاتی وجود داشته باشد؛ اما قطعاً با کمی تسامح و مدارا از سوی طرفینان ان شاء الله چالش جدیای به وجود نخواهد آمد. علاوه بر آنکه تنوع قومی – زبانی – مذهبی، اگر درست و خردمندانه مدیریت شود نه تنها به ضعف و زبونی جامعهای منجر نمیگردد؛ بلکه کاملاً برعکس موجب رشد و تعالی بیشتر جامعه و ایجاد نوعی خود اتکایی فرهنگی میشود (خود اتکایی فرهنگی یکی از مهمترین ارکان شکلدهی به یک تمدن واقعی و شمسی و فرا رفتن از کشوری حاشیهای و قمری است). به هر روی این تفکر که اساس وحدت ملی، زبان یا مذهب است شاید تا حدودی درست باشد اما در دنیای فعلی اصلیترین عامل وحدت بخش مردم، منفعت و سود و نتیجه مادی و معنوی است که از آن اتحاد دستگیرشان میشود.
در هر حال، کار دیگری که باید صورت داد، دادن امتیازی به افغانستان است (چرا که بزرگترین و پرجمعیتترین این سه کشور و حلقه اتصال با تاجیکستان است) و آن امتیاز میتواند این باشد که «هرات»، به عنوان پایتخت ایران بزرگ برگزیده شود (البته هرات مزایای دیگری نیز دارد و آن این است که هم در مرکز این چهار کشور قرار دارد و هم مردم این کشورها خاطرات فرهنگی خوشی از آن دارند).
در پایان باید اذعان کرد شاید این کار در آغاز بسیار دشوار و صعب و حتی غیرعقلانی و خیالپردازانه به نظر رسد اما برای تشکیل یک تمدن واقعی و شمسی چارهای جز این نداریم و قطعاً این آرزو و رویا نیز مثل همه آرزوها و رویاهای دیگر با زمینه سازی و ایجاد تمهیدات و مقدمات لازم و نیز صبر و بردباری و استقامت در درازمدت، امری کاملاً تحققپذیر و شدنی میباشد. ان شاءالله (از تمهیدات و مقدمات این اتحاد مبارک میتوان به احداث راه آهن سراسری دوشنبه – کابل – هرات – مشهد – تهران – تبریز - باکو اشاره کرد که قطعاً نقش مهمی در پیونددادن و نیز پیشرفت این چهار کشور ایفا خواهد کرد ).